تصور کنيد يه بابايی اومده با وعده و وعيد شما رو خام خودش کرده و بعد از اينکه جان و مال و ناموس شما رو صاحب شده زده زير همه چی و دیگه خدا رو هم بنده نیست. اين بابا يه پسر ناخلفی هم داره که همیشه خدا وردست باباش بوده و در کنار پدرش تا حالا کم خون به دل شما نکرده.
روزی از روزها ميبينيد این پسره -که حالا واسه خودش بزرگ شده- حسابی معرکه گرفته و داره تو روی باباش لیچار ميبافه و باباهه هم از ترس پسر قلدر گنده لاتی که خودش بار اوورده جرات جیک زدن نداره. شمای نوعی با دیدن پرده دری این پسر از این پدر چه حالی پیدا میکنید؟!
***
حالا تصور کنید شما اومدید با هزار و یک رنج و بدبختی خونه ای رو بنا کردید که همه سرمایه و امید شماست. یه شب خواب نما میشید که این خونه هزار تا عیب و ایراد داره. در این حالت چیکار میکنید؟! آیا حاضرید یه لودر بردارید و ماحصل عمر و جوونیتون رو به یکباره با خاک یکسان کنید؟! آیا عاقلانه میبینید که شیپور دست بگیرید و عیب و ایرادهای خونه و در واقع کار شبانه روزی خودتون رو تو بوق و کرنا کنید؟!
***
راه دوری نمیرم: همه میدونیم سی سال آزگاره که مردم زیر دست و پای این حکومت و فرزندان ناخلفش له شدن و صداشون هم درنیومده. حالا پسر عزیز کرده گنده لات بی چاکُ دهن همین حکومت واسه خودش یال و کوپالی به هم زده و وایستاده تو روی بابای بی همه چیزش و داره اعتبار نداشته باباهه رو مثل آب خوردن به گُه میکشه و باباهه هم هیچ رقم حریف پسر خودش نمیشه. آیا استقبال مردم از این پرده دری جای تعجب داره؟! آیا اینکه مردم واسه دیدن این رسوایی توی صف بایستن و پول بدن شگفت آوره؟! آیا غیر از اینه که هر کس دیگه ای جز همین پسر ناخلف رودر روی حکومت می ایستاد و همچین حرفهایی میزد مورد بازخواست و تنبیه قرار میگرفت؟! آیا غیر از اینه که مردم با دیدن این فیلم از تشبیه شهدایی که بوسیله حکومت مصادره شدن به یک مشت آدم رذل ترسوی بی شرف اون هم بوسیله کسی که خودش رو قیم این جنگ میدونه لذت میبرن؟!
من هم شخصا از حکومت دل پری دارم، از چال کردن جانبازان راه وطن در دانشگاهها بیزارم، اعتقاد دارم مدافعین این آب و خاک هم انسانهایی بودن مثل همه ما که نباید اونها رو اونقدر بالا برد و مقدس کرد تا غیر قابل نقد بشن، اما بیشتر از همه اینها حالم از سواستفاده این حکومت لعنتی از اعتبار این بچه ها به هم میخوره. برای من توهین به مردان جنگ اصلا خنده دار نیست و حکومت هر قدر هم که از لفظ شهید استفاده ابزاری بکنه باز هم نمیتونه چشم من رو بر روی فداکاری این مردان بزرگ ببنده.
برای من آقای کارگردان امروز قبل از هر چیزی همون چماق به دست دیروزیه که خیلیها مثل من اون رو فقط از نشریاتی نظیر یالثارات و شلمچه و ماجرای کوی دانشگاه میشناسن. برای من این فرد گرگیه در لباس گوسفند، نمادیه از تحول یک شبه کفتار به کبوتر، دایی جان ناپلئون مالیخولیاییه که اونقدر با افتخار از خاطرات جنگهای نرفته اش گفته و مورد تشویق قرار گرفته که کم کم خودش هم باورش شده زمانی واقعا کاره ای بوده و در دفاع از این مرز و بوم سهمی داشته. من هر کاری که میکنم نمیتونم اینقدر ساده لوح باشم تا باور کنم فردی که با این شدت بر طبل رسوایی میکوبه و تیشه به ریشه این خونه میزنه خودش واقعا در ساخت و ساز سهمی داشته و تا حالا هم جایی به سوابق جنگی ایشون برنخوردم و برام جالبه که بدونم که ایشون احیانا توی چند تا عملیات فرمانده بودن و چه مدتی از عمر شریفشون رو توی خط مقدم گذروندن.
نمیدونم چی میشه گفت. برای من این پسر ناخلف حتی اگه سر پدره رو بزاره لب جو و گوش تا گوش ببره، باز هم چیزی از مسئولیتش در برابر جنایاتی که انجام داده کم نمیشه. من هرگز برای این فرد دست نمیزنم. من هرگز به توهین های این لات بی سر و پا نمیخندم. فقط میتونم بگم که: "آقای کارگردان! ای کاش دستت میشکست و دوربین دست نمیگرفتی، ای کاش مردم ما دلشون اینقدر از پدرت پر نبود تا به این اراجیفی که سرهم کردی نمیخندیدن. آقای کارگردان! همون چماق بیشتر بهت میومد. درسته که دوربین دستت گرفتی، فیگور عوض کردی، حرفهای قشنگ قشنگ میزنی، اما اون مغز کوچیکت هنوز هم همونیه که بود و دستتهات رو هرقدر هم که بشوری درست مثل قلبت همچنان کثیف باقی میمونه. ننگ بر تو که اینطور آبرو و اعتبار بچه های جنگ رو به بازی گرفتی. اگر انسان نیستی لااقل آزاده باش. "
پ.ن: از روزی که خوندم "اخراجی ها۲" اکران شده درگیر نوشتن این متن هستم. خیلی اصلاحش کردم، خیلی تند و تیزیهاش رو گرفتم، خیلی سعی کردم مستقیما توهین نکنم، اما مگه میشه؟! تو این دوره زمونه یک مرد هم پیدا نمیشه که بگه مرتیکه عوضی، فکر کردی همه مثل خودت اراذل و اوباش بودن؟! فکر کردی که مردم خرن؟! فکر کردی جنگ ارث بابات بوده؟!
نمیدونم چی بگم، ای کاش دل این مردم اینقدر از دست حکومت پر نبود. ای کاش این آدم پست رذل همیشه چماق به دست باقی میموند...