از اولشم دلم نمیخواست سیاسی بنویسم، نه اینکه سیاسی نبودم، نه اینکه نوشته هام اصلا رنگ و بویی از سیاست نداشتن، نه اینطور نبود، اما دلم نمیخواست اینجا رو کاملا درگیر مسائل سیاسی کنم ولی این چیزی بود که بعد از انتصابات و کودتای سیاسی در ایران اتفاق افتاد...
به پست های چند ماه گذشته که نگاه میکنم حتی یه پست شخصی هم نمیبینم، وبلاگم برام یه جورایی غریبه شده و حرفهام انبار شده گوشه دلم، همون حرفهایی که وقتی میخوام بنویسمشون نمیتونم... حتی چند بار هم تصمیم گرفتم تمام پست های غیر سیاسی و غیر اجتماعی رو پاک کنم تا شاید فضای اینجا کمی یکدست تر بشه و دیگه اینقدر برام بیگانه نباشه، اما نتونستم، آخه توی هر کدوم اون پست ها یه عالمه خاطره و حرف پنهان شده که نمیتونم به راحتی با یه دکمه پاکشون کنم... با این حساب حرفهای دلم رو جای دیگه میزنم، هر چند اینکارم باعث کم کاری و کم نویسی ام در بیخیالات خواهد شد، که خیلی دوستش دارم، اما این رو بهترین راه میدونم برای اینکه هم اینجا رو به همین شکلی که هست حفظ کنم و هم حرفهام روی دلم سنگینی نکنه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر