امروز بعد از نود و بوقی مشغول جمع و جور کردن کاغذ باطله هام بودم که نامه ها و کاغذهایی که محتوی اسم و آدرس و ... بودن رو روی هم گذاشتم تا طبق عادت قبل از دور انداختن پاره شون کنم، اما از اونجایی که حجم کاغذهای مربوطه زیاد شده بود موفق نشدم این کار رو به یکباره انجام بدم و ناچارا شروع کردم به تقسیم کاغذها در دسته های کوچکتر تا بلکه راحتتر بتونم پاره شون کنم که بی اختیار یاد موقعیت فعلی خودمون و حکایت معروف اون پیرمردی افتادم که در بستر مرگ فرزندانش رو دور هم جمع میکنه و به دست هر کدومشون یک شاخه چوب میده و ازشون میخواد تا شاخه چوب رو بشکنن و بعد از اینکه فرزندانش به راحتی موفق به شکوندن تک شاخه ها میشن، به دست هر کدومشون یک دسته چوب میده و ازشون میخواد که اینبار چوب های دسته شده رو بشکنن و وقتی که هیچ کدوم از فرزندانش موفق به شکستن چوبهایی که در کنار هم دسته بندی شده بودن نمیشن، با مهربانی و شفقت بهشون یادآوری میکنه که اونها هم در واقع هر کدومشون تمثیلی از یک شاخه چوب هستن و همونقدر که میتونن به تنهایی شکننده و آسیب پذیر باشن، وقتی که در کنار هم قرار بگیرن، اتحاد و همدلی قدرتی جادویی بهشون میده که بر اساس همون قدرت دیگه به راحتی قابل شکست و نابودی نیستن.
نمیدونم، شاید بد نباشه که تک تک ما در این روزهای حساس این حکایت آشنا رو بارها و بارها برای خودمون و اطرافیانمون تکرار کنیم تا مبادا که فراموش کنیم که اگرچه هر کدوم ما به تنهایی در برابر این حکومت سفاک و بیرحم شکننده به نظر میرسیم، اما اون چیزی که به ما قدرت داده و باعث شده تا خواب راحت از چشم این جماعت ظالم گرفته بشه و مجبور بشن که برای سرکوب ما مردم معمولی به ظاهر ناتوان و غیر مسلح، همه خبرنگاران خارجی رو اخراج کنن و اینترنت رو بیشتر از همیشه محدود کنن و پیشرفته ترین سیستم شنود و جاسوسی رو بخرن و اینهمه فعال سیاسی و روزنامه نگار و شهروند عادی رو دستگیر و زندانی کنند و سرویس های اس.ام.اس و تلفن همراه رو از کار بندازن و از لبنان برای سرکوب مردم نیرو وارد کنن و برای مشاوره به روسیه نیرو بفرستن و برای کشتار مردم عادی دست به دامان نیروهای تک تیرانداز و لباس شخصی بشن و جنازه دانشجوها و سایر افراد کشته شده رو به طور شبانه و مخفیانه دفن کنن و مجروحان رو در مسیر بیمارستان و یا حتی از داخل بیمارستانها بدزدن و با پخش شایعات دروغین سعی در ایجاد فضای رعب و وحشت داشته باشن و یک شهروند فرانسوی رو به خاطر همراه داشتن چهارتا فیلم از تظاهرات مردمی روی گوشی موبایلش به زندان بندازن و عاقبت هم برای جلوگیری از عملی شدن طرح اعتصاب عمومی و تظاهرات گسترده ۱۸ تیر بیان و کل شهر تهران رو به تعطیلی بکشونن، همین قدرت اتحاد و همدلی ماست. پس نترسیم و برای حفظ زندگی خودمون هم که شده کنار هم باقی بمونیم و بدونیم که فاصله گرفتن از جنبش و حرکت، نه تنها ما رو به عنوان یک تک شاخه در برابر این ظلم و بی عدالتی ایمن نخواهد کرد بلکه به نوعی در دراز مدت ما رو از هر زمان دیگری شکننده تر و آسیب پذیر تر میکنه. باور داشته باشیم که هیچ ظلمی پایدار نیست و تا زمانی که ما خودمون با پای خودمون عقب نشینی نکنیم، هیچ نیرویی قادر به شکست ما نخواهد بود و اینها هم هر قدر زور بزنند و تلاش کنند بدون همکاری خود ما شانسی برای اجرای نقشه های پلید و گامهای بعدی خودشون نخواهند داشت.
به امید پیروزی و رهایی
پ.ن: این روزها در همه حال به فکر ایران و سرنوشتش و سرنوشتم هستم، انتظار ندارم آخر این هفته یا حتی آخر این ماه به پیروزی برسیم و موفق بشیم، اما میدونم آتش این جنبش در دل تک ما روشنه و به خاطر همین هم تا روزی که قلب ما در سینه بتپه، این آتش همچنان روشن باقی خواهد موند.
پ.ن.: یادمه روزهای اول ناآرامیها این ویدئوی زیبا رو که یک خبرنگار ایتالیایی از درگیریهای تهران تهیه کرده بود بارها و بارها تماشا کردم و هر بار از دیدنش بینهایت لذت بردم. در این ویدئو میبینیم که چطور مردم با دست خالی و صرفا با استفاده از تاکتیک مناسب، اول میدون رو برای نیروهای ضد شورش موتورسوار و مسلح خالی میکنن و وقتی که نیروها به میان جمعیت کشیده شدن، همه با هم به سمتشون هجوم برده و بر اونها غلبه میکنن (دقیقه ۱:۰۸). ما هنوزم همون مردمیم، فقط باید به نیروی اتحاد و همدلی خودمون ایمان داشته باشیم و هوشمندانه وارد عمل بشیم.
۱۷ تیر ۱۳۸۸
چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم؟!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر