۶ بهمن ۱۳۸۸

سلام دنیا! خوبی؟!
امروز صبح که بیدار شدم دوباره سفید پوش شده بودی و راستش این مسئله حالمو به طور اساسی ای گرفت.
آخه میدونی دنیا! کفشای من هنوز پائیزیه و واسه همینم هروقت باهاشون روی برف و یخ و شُلآب راه میرم باید مثل یه بندباز شیش دنگ حواسمو جمع کنم که مبادا یه وقت سربخورم بیفتم زمین دست و پام بشکنه، اونهم درست در حالی که رطوبت برف جورابامو کاملا خیس کرده و پاهام از شدت سرما کرخت شده، تازه بعدشم آخرِ شب که خسته و کوفته میرسم خونه و کفشها و جورابهای خیسمو در میارم، ذُق ذُق استخونای پام به خاطر تماس طولانی مدت با رطوبت و سرما، خواب راحتو از چشمام میگیره.
امیدوارم دفعه بعدی که به سرت زد سفید پوش بشی قبل از هر چیز یاد من بیفتی و یه لطفی کنی یه جفت کفش زمسونی گرم و نرم و راحت -ترجیحا بنفش رنگ- بذاری پشت در خونه ام که منم بتونم از یک روز برفی لذت ببرم.
پیشاپیش ممنونم ازت.
پ.ن: دنیا یه وقتی فکر نکنی شوخی کردم باهات، میدونی که همه اینها رو کاملا جدی گفتم.

هیچ نظری موجود نیست: