من ميترسم، من بسیار زیاد میترسم، من از تقلبات گسترده ای که در شمارش آراء صورت گرفت و اراده ای که با تمام توان تلاش کرد تا احمدی نژاد را با دروغ و نیرنگ بر سر قدرت نگه دارد ميترسم، من از اين مجموعه رذلِ کثیف و کشتارها و خشونتهایی که در طی روزهای آتی برای سرکوب اعتراضهای مردمی در پیش خواهد گرفت میترسم، من از انتقام و تسویه حساب این قوم ظالم در ماههای آینده از تمامی مردمی که آزادانه تظاهرات کردند و شعار گفتند و رای دادند میترسم، من از اينکه این موجودات پست ايران را از آنچه که هست ويرانتر کنند و ایرانی را از آنچه که شده خوارتر ميترسم، من از این تفکر خطرناک طالبانی که برای بقای خودش همه اصول انسانی و اخلاقی را زیر پا میگذارد میترسم...
دلم به شدت گرفته و مایوس شده ام، آری، من از مام وطن، از امید به تغییر و اصلاح، از آینده روشن سرزمین کورش و از پایان این شب سیاه مایوس شده ام...من امشب تا سپیده صبح نخواهم خوابید، من لحظه لحظه این شب تیره را با مشتهای گره کرده به یاد وطنی که از من گرفته شد خون خواهم گریست، من اين روز ننگين را فراموش نخواهم کرد و از امروز به بعد بی نام و نشان و بی وطن خواهم زیست... خواهر خوبم، برادر خوبم، ای کاش در اين لحظه در کنار تو بودم تا اينگونه احساس يتيمی نکنم، تا در کنار تو طغيان کنم و فرياد بکشم، تا در راه ميهنم بمیرم... امشب برای اولين بار آرزو خواهم کرد که خورشيد دیگر طلوع نکند، که فردا را نبینم، که تمام نشوم....افسوس از آنهمه شور و اشتياق، افسوس بر آن پيشينه تاريخی و افسوس بر کشوری که از گزند دشمن، دروغ و خشکسالی به دور نماند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر